سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک به شمار . [نهج البلاغه]

درد دلهای یک دبیر ریاضی

سال پیش بود که در جریان نقل وانتقال نیروهای آموزش وپرورش با درخواستم درزمینه ی انتقال به شهر بشرویه ازمنطقه ی عشق آباد برای چندمین بار متوالی مخالفت شد . با این تفاوت که در آن سال در کمال ناباوری همکار دیگری صرفا با یکسال سابقه و امتیاز کمتر با درخواست انتقالش موافقت شد و من تا به خودم بیایم که چه اتفاقی افتاده مرغ از قفس پریده بود و پیگیریهای من هم به نتیجه نرسید .

خلاصه روزهای اول سال به خاطر تضییع حقم حسابی پکر بودم و دست ودلم به کار نمی رفت . خدا نگهدارش باشد دفتر دار دبیرستان علامه طباطبایی مرد نکته سنج و ظریفی بود – همین امسال بازنشست شد- وقتی ناراحتی مرا دید گفت :می دانی آقا مهدی دنیای امروز به گونه ای شده است که اگر بخواهی کارت راه بیفتد و خرت از پل بگذرد باید پنج پ داشته باشی و من هاج و واج نگاهش کردم که چه می خواهد بگوید و او ادامه داد باید پررویی و پز و پلو و پول و پارتی داشته باشی حالا بگو ببینم کدامیک از اینها را دارا هستی پسر جان . و من ماندم که چه بگویم هیچ کدام از آنها را نداشتم و جوابی هم نداشتم که بدهم. به خانه که رسیدم مدام در فکر این سخنان بودم و فکر می کردم .ناگهان فکری مثل برق از ذهنم گذشت: آقا مهدی غصه چرا ؟ تو مگر بی کسی مگر تو خالقی نداری ؟ مگر تو پروردگاری نداری ؟ خدای من چه می شنیدم پروردگار .

ناگهان از خواب غفلت بیدار شدم من یک پ داشتم که تمام پ های دیگر در مقابلش موجوداتی ترحم برانگیز و بی اراده و ناتوان بودند . بتهایی بودند که دل انسانهای غافل را تبدیل به بتخانه کرده بودند . من پروردگار را داشتم ، مالک آسمان و زمین،قادر مطلق، او که جنود آسمان و زمین در اختیار اوست ، او که تا نخواهد نمی شود.
احساس آرامش کردم و براو توکل نمودم و می دانم او برایم کافیست و می دانم با توکل بر او هر اتفاقی که بیفتد خیر و صلاح من در آن نهفته خواهد بود اگر چه ظاهرش تلخ و ناگوار باشد . او را همیشه زمزمه خواهم کرد و فقط از او یاری می جویم او را دوست دارم.


 

 




مهدی برگی ::: چهارشنبه 87/7/24::: ساعت 4:25 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :19066
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<